riseofsasaj

فصل اول : ماه های آخر خدمت سربازی

riseofsasaj

فصل اول : ماه های آخر خدمت سربازی

دیگه خدمت سربازیم داره تموم میشه و مرتب یاد روزهای گذشته میفتم.یاد روزهای اعزام ، تقسیم ، نگهبانی ، بازدید ، رژه و ...!... و مسئله دیگه ای که این روزها خیلی ذهنمو مشغول کرده اینه که چطور از دنیای نظامی به دنیای واقعی و زندگی شخصی خودم برگردم؟!

۱۳ مطلب در فروردين ۱۳۹۷ ثبت شده است


دیشب بازی فوتبال PES 2018 رو دانلود کردم و امروز هم نصبش کردم.گرافیک و رم خیلی بالایی میخواد و لپ تاپ من نمیتونه خوب اجراش کنه.یه خورده باید تنظیمات گرافیکیش رو کم تر کنم که روونتر و بهتر اجرا بشه.فقط یه Joystick کم دارم که سر فرصت میخرم.هر وقت دوستی فامیلی کسی اومد پیشم میتونیم با هم بازی کنیم و حال کنیم.قبل از بازی های آرسنال هم میچسبه چند دست بازی کنم که حداقل چند تا بازیکن حریف رو بشناسم.البته زیاد هم نباید بازی کنم و وقتمو هدر بدم.فقط جهت تفریح...

Sa Saj
۲۹ فروردين ۹۷ ، ۱۰:۵۸ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر

خوب...تقریبا خدمت تموم شد و امروز برگشتم شهر خودمون.توی راه کلی بارون و رعد و برق زد.با اینکه تنها بودم ولی خیلی حال داد.خدایا شکرت...یکشنبه هفته بعد برمیگردم پادگان و تا آخر هفته کارای تسویه رو انجام میدم و خلاص..

Sa Saj
۲۷ فروردين ۹۷ ، ۲۱:۵۰ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر

بالاخره تونستم مرخصی پایان دورمو بگیرم و خیال خودمو راحت کنم.خداییش خیلی اذیت شدم و در حقم نامردی شد.تونستم فقط ۷ روز مرخصی بگیرم.کمه ولی اشکال نداره.حقم بالای ۱۵ روز بود.الان یکشنبه اس و یکشنبه هفته بعد باید پادگان باشم و یه سه الی چهار روزی دنبال کارای امضا و تسویه باشم.خدا خودش این چند روز رو هم ختم به خیر کنه.

خداوند این حس خوب رو نصیب همه پسران سرزمینم بکنه ایشالله...خیلی حس خوبیه که خدمتت تموم شه.خدا رو شکر که رژه ۲۹ فروردین هم توی پادگان نیستم.خدایا شکرت...


Sa Saj
۲۶ فروردين ۹۷ ، ۱۹:۲۱ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر

سرگرد احمق به پدرام و پوریا که ترخیصی های برج ۲ هستن مرخصیِ پایان دوره داد ولی نمیدونم چرا به من مرخصی نمیده!البته یه قول هایی داده که منو هم پس فردا که میشه یکشنبه بفرسته برم بوشهر.با این حال حتی اگه به قولش هم عمل کنه ، در حق من خیلی ظلم شده و واقعا زیر ۱۵ روز مرخصی حق من نبود.آخه ۱۵ روز کجا و ۶ روز کجا!البته این آخر خدمتی ، سرگرد گفته فقط معاون گروهبان نگهبان باشم ولی خوب مسئولیت داره و سخته.چند تا سرباز جدید هم بهمون دادن ولی دیگه به حال من آنچنان فرقی نمی کنه.

ایشالله یکشنبه برم خونه و توی همین یه هفته کارهای مثبت زیادی انجام بدم و به خصوص شروع کنم به نوشتن یه رزومه شیک!گر چه بدون داشتن سابقه کار ، نوشتن رزومه کار خیلی سختیه ولی به هر حال بدون رزومه که نمیشه!باید هر جا که نیروی انسانی صفر کیلومتر خواستن مدارکم رو بفرستم و قبل از پایان سال ۹۷ یه شغل خوب دست و پا کنم.خدایا خودت کمکم کن...

راستی دیشب که معاون بودم خیلی بارون زد و نگهبان های بدبختِ من ، توی بارون و گل و لای میرفتن سر پستشون.کافی بود چند قدم برداری تا کلی گل و لای بچسبه به پوتین.ولی هوا عالی شد و امروز هم که اومدم توی شهر ، هوا بسیار شفاف و دلپذیر شده.افسرسرنگهبان هم دیشب خیلی آدم خطرناکی بود ولی در کل به خیر گذشت.

فردا دوباره معاون هستم.خدا رحم کنه...


Sa Saj
۲۴ فروردين ۹۷ ، ۱۰:۰۶ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر

امروز در اثر بی احتیاطی خودم ماشینم خراب شد.چراغ چک ماشین روشن شد و من اعتناعی نکردم.اول فکر میکردم مشکلی نداره و اون چراغ الکی روشن شده اما کم کم فهمیدم ماشین داره بیش از حد داغ میکنه و کولر ماشین هم درست کار نمی کنه.تصمیم گرفتم فعلا باهاش کنار بیام و مرخصی شهری بعدی درستش کنم اما ناگهان تو مرکز شهر جنت ماشین ترکید و کلی آب سفید پرفشار از زیر ماشین پاشید بیرون!

یکی دو نفر اومدن کمک و راهنماییم کردن و حدسشون درست بود که قسمتی از رادیاتور به نام جَنْت پاره شده و طبق شواهد ، جنت پایینی ماشین خراب شده بود.جَنت یه لوله مارپیچ لاستیکی هست.خلاصه با پیک موتوری رفتیم براش یه جنت خریدیم و شماره یه اوستای سیار رو هم گرفتیم و اومد برامون جَنت رو درست کرد.علت اصلی پارگی جنت ، داغ شدن بیش از حد ماشین بود و علت داغ شدن ماشین هم کار نکردن فن رادیاتور بود.علت کار نکردن فن رادیات هم پوسیدگی و کثیفی بیش از حد فیوز و فیش ۴ شاخه رادیاتور بود که اوستا اول با یه سیم برام مستقیم و به عبارتی یک سرش کرد و بعد خودم رفتم یه فیوز خریدم انداختم روش...

الان ماشین کاملا درسته...راستی یادم رفت بگم که ماشینم یه پراید آلبالویی خیلی کهنه ولی دوست داشتنیه!!!

خاک تو سر سرگرد کچل بی مغز که به من و پوریا و پدرام یه مرخصی پایان دوره درست و حسابی نداد.کلا اگه بتونیم ۱۰ روز ازش پایان دوره بگیریم خیلی کار بزرگی کردیم...


Sa Saj
۱۸ فروردين ۹۷ ، ۲۲:۴۰ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲ نظر
حوصله زدن هیچ حرفی رو ندارم ، فقط می خوام فریاد بزنم : خدایا ، دیگه نمی تونم ، دیگه بسمه ، دیگه بریدم...
زودتر یک هفته برو جلو و مرخصی پایان دورم رو سریع تر جورش کن...پلییییییییز...

Sa Saj
۱۴ فروردين ۹۷ ، ۲۰:۳۰ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر

عصر روز ششم فروردین به سمت شیراز حرکت کردم.جاده فوق العاده شلوغ بود و راهی که همیشه در عرض کم تر از ۴ ساعت طی می کردم به یک راه ۷ ساعته تبدیل شد.شب خیلی دیرموقع رسیدم شیراز و فرداش صبح زود هم رفتم پادگان.این روزها به صورت دیزل پست میدیم.دیزل پست دادن یعنی پشت سر هم پست دادن و استراحت نکردن.تقریبا دو روز نگهبانیم و یک روز استراحت.واقعا ظلمه...

متأسفانه از روزهای آخری که مرخصی بودم نتونستم درست و حسابی استفاده کنم و نتونستم دوره اتوکد رو تموم کنم.ایشالله وقتی رفتم پایان دوره خیلی سریع در عرض سه روز تمومش میکنم.

این روزها دارم واسه خودم یه رزومه طراحی میکنم ولی از بس هیچ کاری بلد نیستم ، اصلا نمیدونم باید چی بنویسم.یه جورایی به جای سوابق کاری و تحصیلیم ، بیشتر یه معرفی نامه طراحی کردم.

خدایا...الان دو آرزوی مهم دارم...ترخیص شدن هر چه زودتر و راحت تر از خدمت و مهم تر از اون ، پیدا کردن یه شغل عالی...!...می دونم در حال حاضر لیاقتشو ندارم ولی قول میدم لایقش بشم...حتی شاید یه چیزی بیشتر از اون...

Sa Saj
۰۹ فروردين ۹۷ ، ۲۰:۲۸ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر

امشب عروسی دختر خالم مژده بود.الان که ساعت از ۳ نیمه شب هم گذشته ما تازه از مراسم برگشتیم.از اون مراسم هایی بود که به من خیلی چسبید.مراسم در یه تالار زیبا به نام تالار طاووس در شهر گناوه برگزار شده بود و بسیار از غذا و محیط‌تالار لذت بردیم.آخرای مراسم خیلی به مردمی که در حال رقص و شادی بودن نگاه کردم و واقعا لذت بردم.یکی از پسرخاله هام به نام عرفان خیلی از من می خواست که با دوربین خودش ازش فیلم و عکس بگیرم و من همینجوری که از لنز دوربین نگاه میکردم و شادی مردم رو ثبت میکردم از خودم میپرسیدم چرا من خیلی وقته که نمیتونم شاد باشم؟آخه من چم شده؟!

مژده ،‌ دخترخاله عزیزم ، عروس زیبای امشب ، یه دختر فوق العاده خوب و مهربونه و امیدوارم زندگی فوق العاده ای رو با همسرش تجربه کنه.در کل شب خوبی‌ بود.


Sa Saj
۰۶ فروردين ۹۷ ، ۰۳:۲۶ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر

صبح دیر بیدار شدم.حدوداً ساعت ۱۰:۲۰ دقیقه بود که بیدار شدم.خوردن صبحونه همزمان شد با تلویزیون نگاه کردن من و سرگرم شدنم با دیدن برنامه دورهمی ! اینقدر این مهران مدیری و قیمت باحالن و حرفای باحال میزنن که اصلا نمیشه تلویزیون رو خاموش کرد.

خلاصه ما رفتیم که یه ذره اتوکد کار کنیم که شاید یه کمی به برنامم برسم.یه ربع ساعت کار کردم و همین جور که داشتم یه درس طولانی رو با بی حوصلگی میگذروندم بابام گفت : سعید ، آماده شو که ظهر دعوتیم خونه عمت اینا...

هیچی دیگه ... الان خونه عمم اینا داریم حرف های سرگرم کننده میزنیم که بگذره...

دیگه فکر نکنم بتونم دوره اتوکد مهندس جنگجو رو تموم کنم.البته سعیمو می کنم ولی تموم کردنش محال به نظر میرسه...

بیخیال بریم از مهمونی لذت ببریم...


Sa Saj
۰۴ فروردين ۹۷ ، ۱۵:۲۷ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر

امروز روز مراسم ترخیص دو تا از گردان های دیپلم و زیردیپلم هست.امیر هم میاد.ما هم برای سرود آماده ایم و جناب غ که رهبر گروه ارکستر ۰۵ بودن مثل همیشه شاد و خوشحال به همراه گروهشون اومدن.همون اول کار ما رفتیم وسط میدون و سرود سلام شهدا و سرود ملی رو خوندیم.کارمون بد نبود.فقط یه صلوات نابه جا فرستادیم و یه ذره خراب کردیم.در کل به خوبی و خوشی تموم شد و رفت پی کارش...

ظهر رفتیم کلاس حفاظت اطلاعات و ویدیوهای خیلی جالبی بهمون نشون دادن.در مورد شنود کردن تلفن ها مطالب جالبی بهمون گفتن.کلاس ها چون توی نمازخونه برگزار میشه ، نصف بچه ها یواشکی میخوابن و خیلی ها کمردرد گرفتن.پاهامون هم به خاطر رژه خیلی درد گرفته.بچه هایی که مشکل پزشکی دارن و نمیتونن رژه برن بهشون کارهایی مثل نظافت میدن ولی در کل خوش به حالشونه...

هنوز هیچکس نمیدونه دقیقا در چه تاریخی میریم مرخصی عید!شایعه شده ۲۸ اسفند میریم در حالی که قبلا گفته بودن ۲۵ اسفند!دلم لک زده واسه تخت و لپ تاپ خودم.دلم تنگ شده واسه اتاق سوت و کورم و خوابیدن تا لنگ ظهر!دلم خیلی خیلی تنگ شده واسه مامان و بابا و آبجی گلم.دلم یه ذره شده واسه دست پخت مامانم.غذاهای اینجا خیلی بدمزه ان.دلم تنگ شده واسه زندگی واقعی...



Sa Saj
۰۳ فروردين ۹۷ ، ۲۳:۰۶ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر