riseofsasaj

فصل اول : ماه های آخر خدمت سربازی

riseofsasaj

فصل اول : ماه های آخر خدمت سربازی

دیگه خدمت سربازیم داره تموم میشه و مرتب یاد روزهای گذشته میفتم.یاد روزهای اعزام ، تقسیم ، نگهبانی ، بازدید ، رژه و ...!... و مسئله دیگه ای که این روزها خیلی ذهنمو مشغول کرده اینه که چطور از دنیای نظامی به دنیای واقعی و زندگی شخصی خودم برگردم؟!

پست سیزدهم : روز هفتم سربازی(خاطرات سربازی)

پنجشنبه, ۱۹ بهمن ۱۳۹۶، ۰۸:۴۰ ب.ظ
روزهای شنبه به خاطر اجرای مراسم صبحگاهی در میدان اصلی 05 کمی زودتر بیداری میزنند.توی صبحگاه شما باید سیخ به صورت خبردار وایسید.البته نباید حرف های مربی ها رو خیلی جدی گرفت و باید یه کم انگشت هاتون رو توی پوتین تکون بدید و یواشکی یه خورده تکون بخورید که خون توی بدنتون جابه جا شه.یادمه همیشه سر صبحگاه یکی دو تا غشی داشتیم.بهمون گفتن اون روز صبحگاه تعطیله و بچه ها رو بردن مسجد که براشون سخنرانی کنن اما من چون هنوز پاسبخشیم تموم نشده بود توی گروهان موندم.وقتی بچه ها برگشتن مربی ها بهمون گفتن امروز دوباره باید منطقه نظافتتون رو تمیز کنید و شانس گند ما هنوز دست شویی ها به عهده گروه ما بود.دیگه داشت حالم از سرویس های غیربهداشتی پادگان به هم میخورد.خیلی از موقع ها آب نداشت و البته همونطور که می دونید لوله کشی آب سرد و گرم هم در پادگان معنا نداره!بعدش تا ظهر باهامون دستورات نظامی و کار با اسلحه ژ3 رو یاد دادن.سخت نیست و یکی دو بار که باز و بسته کنید کاملا یاد می گیرید.هر اسلحه در دوران آموزشی متعلق به یک نفره و هر دفعه که اسلحه رو بهش میدن باید شماره اسلحش همون قبلی باشه.من باز و بسته کردن قطعات رو سریع یاد گرفتم ولی اسم قطعات یه کم سخته.خلاصه تا ظهر خودمون و اسلحه هامون توی آفتاب سوختیم.یادمه اسلحه من شماره 57 بود.
ظهر خیلی سریع ناهارمون رو خوردیم و به سمت مسجد پادگان رفتیم.اونجا رئیس بازرسی که بسیار آدم فعال و پیگیری بود در مورد خیلی چیزها از جمله حق و حقوق سرباز برامون صحبت کرد.تجربه خدمتی من اینو میگه که سرباز آموزشی اگه حق و حقوقش رو بشناسه نمی تونن خیلی اذیتش کنن اما وقتی تقسیم شدید و به یگان خدمتی خودتون رفتید اگه کسی اونجا حتی توی گوشتون هم زد و خون بالا آوردید کار خاصی نمی تونید بکنید چون اونجا همه پرسنل کادر با هم دوست و رفیق هستند.
امروز خدا رو شکر منطقه نظافت ما تغییر کرد و گروه ما مسئول نظافت آسایشگاه پایین شد.یعنی همون آسایشگاهی که خودمون توش می خوابیدیم.به هر حال بهتر از دست شویی بود ولی متاسفانه آسایشگاه پایین رو همیشه کثیف می کردن و ما هر صبح مجبور بودیم دقیق تمیز کنیم.هر صبح هم بهمون میگفتن چرا درست و حسابی تمیز نکردید!
اون شب کمی سردرد داشتم.کلاس شبانه هم برامون برگزار کردن و از بس بچه ها مزه پروندن مربی عصبانی شد ولی تنبیه خاصی برامون در نظر نگرفت.

۹۶/۱۱/۱۹ موافقین ۳ مخالفین ۰
Sa Saj

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی