پست پنجم : روز سوم سربازی(خاطرات سربازی)
امروز هم مثل روزهای قبل همش به خط بودیم.قوانین جدیدی از جمله آنکادر رو بهمون یاد دادند.درباره امتیازی که بهش شرایط داری میگفتن برامون صحبت کردن.ظاهرا در تقسیمات یگانی که در پایان دوره آموزشی صورت میگیره ، شرایطی از قبیل پدر نظامی ، تأهل ، تک پسری و ... امتیاز محسوب میشه و باعث میشه در شهر نزدیکتری به محل سکونت خدمت کنید.من هم تک پسر بودم و به بابا اینا زنگ زدم که مدارک مورد نیاز رو با پست برام بفرستن.کار دیگه ای که امروز به شدت روش تأکید داشتند یادگیری دستورات نظامی مثل به راست راست ، به چپ چپ ، از جلو نظام و از این چرت و پرت ها بود.یکی از چیزایی که اون روز خیلی اذیتم کرد ، نشستن به روش نظامی بود که زانوی آدم رو نابود میکرد.
امروز نحوه ی معرفی رو هم بهمون یاد دادند.یکی از مربی ها بهمون گفت کی بلده خودشو معرفی کنه؟یکی از خودشیرین ها گفت من بلدم.ولی اینجوری خودشو معرفی کرد:
من ، سرباز ، محمد فلان ، زینت هستم !!!!!!!
آقا چشمتون روز بد نبینه ، کل پادگان از خنده ترکید!
و اما شیوه معرفی صحیح : (باید کاملا صاف و به صورت خبردار وایسید و فریاد بزنید)
بسم الله الرحمن الرحیم.سرباز زینت کشور و مایه افتخار ملت است.من لیسانس آموزشی سعید فلانی ، جمعی گروهان سوم گردان ۰۵۴ ظفر از مرکز آموزشی ۰۵ امیرشهید علیرضا اشرف گنجویی کرمان هستم.جناااااااب( یا سرکااااار یا امیییییر یا هر چی درجه طرف مقابل بود...)
اون روز با اینکه خیلی سعی کردن اذیتمون کنن اما روحیه من خیلی خوب بود.شب به مامان اینا زنگ زدم و سعی کردم به اون ها هم حس خوبی بدم.این سه روز خیلی خر تو خر بود و هنوز کلاس های آموزشی درست و حسابی تشکیل نشده.راستی اون شب بازی پرسپولیس با یه تیم عربی هم بود که بچه ها با هزار دردسر تلویزیون رو درست کردن و بازی رو نگاه کردن.نتیجه هم ۱-۱ شد.