پست چهارم : روز دوم سربازی(خاطرات سربازی)
تازه داشتیم گرم میشدیم که بیدارمون کردن.البته من اصلا نخوابیده بودم ولی بقیه یه چرتی زدن.من هم کمی از لحاظ روحی آروم گرفتم.گفتن بیاید صبحونه بگیرید ولی هنوز به ما هیچ ظرفی نداده بودند.فکر کنم صبحونه لوبیا بود.خوشبختانه من فکر اینجاش رو کرده بودم و چندین ظرف یک بار مصرف با خودم برده بودم که بین بچه ها تقسیم کردم و به هر دو نفر یه ظرف رسید.نون 05 خیلی بی کیفیته و یه جورایی فقط از روی اجبار خوردیم.ساعت 7 بود و هنوز هوا خیلی سرد بود که دوباره ما رو به خط کردن.اصلا نمی دونستیم قراره باهامون چی کار کنن.تمام بچه هایی که از استان های مختلف اومده بودند رو یک جا جمع کردند و همینجوری تا نیمه های ظهر به خط بودیم.توی این مدت شماره حساب های بانک سپه برای واریز حقوق و همچنین برگ اعزام و یه سری مدارک این چنینی که درست یادم نیست رو ازمون گرفتن.کار مهمی که اون روز انجام دادیم تقسیمات گردانی و گروهانی بود.من و چهار تا از بچه های گل بوشهری افتادیم گردان چهار و گروهان سه که میگفتن گردان بدی نیست.محمود هم یکی از اون بوشهری ها بود و من و محمود خوشحال بودیم از اینکه یه جا افتادیم.بعد از تقسیم شدن هر گردان به محل استقرار خودش رفت و اونجا باز هم به خط شدیم و برامون کلی از قوانین و رعایت نظم و بهداشت و ادب و این چیزا گفتن.بعد ما رو دقیق تفتیش کردن و شروع کردن به دادن استحقاقی هامون که شامل لباس نظامی ، جوراب ، پوتین و یه سری لوازم دیگه اس.کل استحقاقی هامون رو اون روز ندادن.مثلا لوازم بهداشتی مثل صابون و مسواک رو چند روز بعد دادن.موقع تقسیم لباس باید دقت کنید که سریع لباستون رو بپوشید و اگه اندازتون نبود با هم دیگه عوض کنید وگرنه تا آخرش باید با همون سر کنید.لباس ها و پلیور های نظامی جنس خیلی بدی دارن و پوست رو اذیت می کنن ولی پوست خیلی زود عادت می کنه.پتو رو هم موقع استفاده باید مواظب باشید چون یه پرزهایی داره که اگه رفت توی چشم امکان عفونت داره.یادمه من همون روز موقع تقسیم یه سری چیزام رو گم کردم.خلاصه اینکه تا شب الکی به خط میشدیم و آمار میگرفتن و آخر شب هم با فحش و حرف های زننده ی مربی ها خوابیدیم.اون شب قبل از خواب کارت تلفن گیرم اومد و به خونه زنگ زدم.بدجور دلم گرفته بود.زیر پتو چند تا اشک ریختم و خوابیدم اما بعدش خیلی سبک شدم.