پست بیست و دوم : روز هشتم سربازی(خاطرات سربازی)
يكشنبه, ۲۷ اسفند ۱۳۹۶، ۰۳:۰۴ ب.ظ
همه چیز اینجا داره تکراری و خسته کننده میشه.صبح رفتیم صبحگاه و 3 ساعت توی آفتاب سوختیم.بعدش هم کلی رژه و بیگاری از ما کشیدن.دوباره 2 نفر غش کردند و با آمبولانس بردنشون بهداری!این مسئله خیلی عادی شده برامون...
بالاخره حموم رو درست کردن و ما کل ظهر توی صف خیلی خیلی طولانی حموم بودیم.خدایی دستشون درد نکنه چون اگه فقط یکی دو روز دیگه نمی رفتیم حموم ، همگی قارچ می زدیم!!!ظهر کلاس عقیدتی بود و یه حاج آقای بی چشم و رو برامون حرف زد.شب هم کلاس رزم انفرادی برگزار شد و بعدش هم یه آمار گرفتن و بعدش خوابیدیم...
۹۶/۱۲/۲۷